دل نوشته های زمستانه

اینجا صحبت از طعم زندگی است اما......

اینجا صحبت از طعم زندگی است اما......

صبحانه عسلی

جمعه, ۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۷:۳۴ ب.ظ

سلااااااام.

بعداز چندروز نبودن ......

امروز به خودم گفتم بهتره صبحانه عسل بخورم 

ظرف عسل راازتو کابینت برداشتم بگو چی دیدم؟

عسل که نبود عسل وسیاه دونه بود البته نه ازاون سیاه دونه ها که با عسل میخورن ،ازاون سیاها که اندازه دونن ومیرن عسلا بخورن!!!!!

حدس زدی چیو میگم؟

 فکرکنم دیشب مورچه ها قرابوده برن عسل ببرن برای سفره عقده دوتا مورچه تازه درحال رسیدن به هم ....

به نظرت چقدرعسل بسه برااینکه عروس داماد مورچه دهن هم بزارن؟

کمتراز یه نقطه

یعنی کمتراز این یه قطره عسلی که دور ظرف عسل من ریخته بود...

اما امان از زیاده خواهی !

راضی نشدن که به اون یه ذره .رفته بودن بالاتر تاخودشونا رسونده بودن به درنیمه باز عسل .....

چشمشون که به این همه عسل افتاده بود سرشون گیج رفته بودا افتاده بودن توظرف عسل .....

نه یکی نه دوتا خیلی زیادتا

مورچه های ایثارگر میخواستن همدیگه را نجات بدن همشون غرق عسل شده بودن

یه لحظه یاد خودم افتادما ودلبستگیام به شیرینیای دنیا

به عسلایی که خدا به درودیوار چاه دنیا مالیده تاما هردفعه بچشیما لذت ببریم

اما غافلیم ازاینکه این عسلا راهربار کهمیایم بخوریم یه عالمه زنبور نیشمون میزنه تابهش دل نبندیم وبتونیم ازش دل بکنیم ....

که اگه این زنبورا نبودن مثه مورچه ها میشدیم

اینقدر زیاده روی میکردیم تا آخر همون عسلا باعث مرگمون بشه 

واقعا قناعت عجب صفته خوبیه 

عجب صبحانه عسلی خوردم باورکن درسی که گرفتم از عسل برام شیرینتر بود 

امیدوارم به شما هم چسبیده باشه صبحانه عسلی من.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۰۹
گلناز ترکی

نظرات  (۱)

۱۲ اسفند ۹۸ ، ۰۸:۰۵ رستا فتحیان

عالی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی