دل نوشته های زمستانه

اینجا صحبت از طعم زندگی است اما......

اینجا صحبت از طعم زندگی است اما......

مهمان ناخوانده

يكشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۵:۰۶ ب.ظ

زنگ درخانه زده شد
عین این آدمهایی که تاحالا صدای زنگ را نشنیده بودن چهارتایی به سمت آیفون رفتیم😁
آخه ۳ روزه هیچ کس زنگ خونمون را نمیزنه 😥
من وهمسر قرنطینه وبچه ها هم چون ناقل هستن محکوم به ماندن درخانه
چه چهره دوست داشتنی پشت آیفون بود
مهمان ناخوانده ای با ماسک به دهان ....
بچه ها باشتاب به سمت دررفتند درراباز کردند وعقب ایستادند که نکات بهداشتی را رعایت کنند
دایی جون بود البته تنها
برای بچه ها اسباب بازی خریده بود
برای ماهم قرص ودارو ویه سوپ خانگی
نمی دانستم باید دعوتش کنم به داخل بیاید یا انتظار بی جاییست؟
اما دیدم کفشهایش را درآورد وداخل خانه شد ودستهایش را ضدعفونی کرد ونشست تا حالمان را بپرسد
برادرم متخصص داخلی است وهمسرش هم همین طور
روزهای سختی رادربیمارستان برای بیماران کرونایی می گذرانند.....
اسمش مهدی است
واقعا درست می گویند که اسم هر کس روی شخصیتش اثر میگذارد
یاد مهدی موعود افتادم
یاد صفت طبیب دوار بودنش
پزشکی که به عیادت بیمارانش میرود
ومرهم ودارو به همراه دارد
چه سوپ خوشرنگ وآبی برایمان درست کرده بود زنداداش
کسی که این روزها درخط مقدم جبهه بیمارستان به درمان بیماران کرونایی مشغول است وبیشترازهرکسی احتیاج به یاری وکمک دارد .....
اما اینقدر انسان هست که کارش ومشغله اش را بهانه نکند که مثلا وقت ندارد برای ابراز محبت
آخر توچرااینقدرخوبی؟!
با خودم گفتم :خدا میداند که چه کسی را درخط اول جبهه قرار دهد
چه کسی راانتخاب کند برای درمان بیمارانش
کسی که برای محبت کردن به دیگران دنبال بهانه نمی گردد
کسی که درک میکند که اگرمادرخانه مریض شد ومریضداربود احتیاج به پرستار دارد ونیازدارد که کسی غذایی برایش آماده کند
چرا من این همه روز که تودربیمارستان بودی به فکرنبودم تا کاری برایت بکنم
چرانفهمیدم چه نیازهایی داری تالااقل یکی از آنها را برایت برآورده کنم
من فقط یک مدعیم
منی که تاب تحمل یک ماسک بردهان و یک دستکش بردست را ندارم چطور میخواهم خط مقدم جبهه باشم؟
واو که هیچ ادعایی ندارد ساعتها آن لباس مخصوص را که هیچ هوایی به داخلش نفوذ نمیکند میپوشد
بی خبر از همسر وفرزند
بدون گوشی موبایل
بالبخند برلب وباعشق
متعهد است که انجام وظیفه کند
وتازه فراتر از آن دراوقات دیگر هرآنچه ازدستش بر می آید برای خواهر شوهرش انجام دهد وبرایش سوپ درست کند
چقدر فاصله دارم تا اووتابزرگ شدن به اندازه او
خدایاریت کند انتخاب شده مهدی😚
1

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۰۳
گلناز ترکی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی