دل نوشته های زمستانه

اینجا صحبت از طعم زندگی است اما......

اینجا صحبت از طعم زندگی است اما......

۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

چقدروقتی کسی را دوست داشته باشیم برامون مهمه که نقاط اشتراک بیشتری باهاش داشته باشیم

از رنگ مورد علاقه گرفته تامحل زندگی وآرزوهاش

این خیلی حالمون راخوش میکنه وقتی متوجه میشیم عزیزمون هم محله ایه خودمونه

یا همشهریه 

یاهموطنه

من خیلی خوشحال شدم وقتی از امام صادق علیه السلام شنیدم که راجع به امام زمان عج الله فرمدوند:

اودرمیان مردم رفت وآمد دارد 

دربازارهای آنان راه می رود

برفرش های آنها قدم میگذارد

اینها شده دل خوشیه من دراین روزهای جدایی

دلم خوشه که زیر همین آسمانی مهدی جان !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۴۶
گلناز ترکی

خیلی وقتها ما آدمها وقتی تنها میشیم احساس میکنیم حالمون خوب نیست

چندوقتیه که وقتی تنها هستم حالم خوبه خیلی خوب

میدونی چرا؟

چون یک رفیقی پیدا کردم که مدام این حرفش را برای خودم تکرار میکنم:

همانا مادررعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم ویادشماراازخاطرنمی بریم

اسم رفیقم مهدی است رفیقی که به سمت خوبیها هدایت میکنه رفیقی که خیلی باخدا رفیقه رفیقی که واقعا رفیقه ....

پیشنهاد میکنم اگه دنبال حال خوب هستی باهاش رفیق بشی

این رفیق همیشه خواسش بهت هست برای همین هیچ وقت احساس تنهایی نمی کنی.‌‌

ای پدر مهربان میدانم که تنها نیستم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۳۹
گلناز ترکی

تصور کن در جاده ای درحال رفتن هستی

چه چیزی باعث شده وارد این جاده بشی؟

آیاخودجاده باصفا وزیباست که از رانندگی کردن دراین مسیر لذت میبری؟

یامقصدی داری که برای رسیدن به آن ،به ناچار باید ازاین جاده عبور کنی!جاده ای که آنقدرهاهم زیبا نیست؟

حالا اگر این جاده ،هیچ زیبایی نداشته باشه چه چیزی این مسیر را برات زیبا میکنه؟

مثلا اگر بدونی آخراین جاده یه عزیزی منتظرته که سالیانه ساله که منتظرشی

حالا باچه حس وحالی این مسیر را طی میکنی؟

قبول داری که درتمام مسیر فقط به لحظه ملاقات فکرمیکنی ودیگه برات مهم نیست اون چاده چه شکلی باشه؟

اصلا اگه هیچ زیبایی هم نداشته باشه بازم دوستش داری چون تورا به عزیزت میرسونه...

حالا درجاده ی پرپیچ وخم زندگی یه پیشنهاد واست دارم تاحالت همیشه خوب باشه:

تصور کن آخرجاده ی زندگی قراره ملاقات کنی بهترین مخلوق خداوند را کسی که از پدرنسبت به فرزندش دلسوزتره ویه رفیق ومونسه

این جمله را هم باخودت تکرارکن 

زیباست جاده ای که مقصدش امام زمان باشد ودرانتهای مسیر اوراملاقات کنی.

یه سر به مفاتیح بزن یه دعای هست به اسم دعای ندبه

این یکی از فرازهاشه:ای پیامبر آیا سوی تو راهی برای ملاقت هست؟

هرچهی بیشتر امان زمان را بشناسی مشتاق تر میشی برای دیدارش

باور کن اگر یه برگه برداری وهمه ی ویژگیهایی که برای یک انسان میپسندی را روی اون برگه بنویسی تمام اون ویژگیهای دربالاترین حدش درامام زمان هست ........

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۳۰
گلناز ترکی

تابه حال شده چیزی را گم کنید؟

مثلا یک انگشتری که خیلی دوستش داشتین!

 

یاهرچیزی که براتون باارزش باشه.

قبول دارین تا وقتی که پیدا نشه،هرجاکه هستین چشمتون دنبال گمشدتونه؟

اگه یه چیزی یه گوشه ای برق بزنه به سمتش میرین واحساس می کنید انگشترتون پیدا شده !

تابه یادش هستین دنبالش میگردین

حالا میخوام یه پیشنهاد بهتون بدم که اگر انجامش بدین حالتون خیلی خوب میشه

همه ماآدمها دنبال حال خوبیم مگه نه؟

کسی را سراغ داری که بگه من نمیخوام حالم خوب باشه میخوام حالم بد باشه🤔

پیشنهادم اینه:

بیا همیشه یاد امام زمان باشیم شاید یه روز یه گوشه ای همین نزدیکیهاپیداشون کنیم

الان بیشترازهزار وصد ساله که باارزشترین انسان را گم کردیم........

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۵۱
گلناز ترکی

امروز باخودم تصمیم گرفتم که حتما یک کتاب را کامل وبا حوصله بخونم

فکرمیکنی چه کتابی را انتخاب کردم؟

چه کتابی را میشه یه روزه خوند؟

اونم نه یه روزکامل ،فقط چندساعتی از یک روز

چون کارهای دیگه ای هم داشتم

غذاپختن

بازی با بچه ها ورسیدگی به درساشون

پرستاری از نریض

خواندن دروس دانشگاه

پرکردن چندصوت

رسیدگی به چند گروه برای انجام تکالیفشون

حاضربودن وپاسخگویی به سوالات یه گروه دیگه 

کارهای روزمره مثه نماز ودعا وقرآن وذکر

و......

خوب خالا بگو چه کتابی را خوندم ؟

اصلا چند صفحه کتاب میشه خوند؟

معطلت نمیکنم نمیخوام وقتت را بگیرم میخوام زودتر بهت بگم تا بری بخونیش

همین الان

واگرم خوندیش قبلا 

بازم بخونیش

واگرم اینقدر هوندیش که حفظی هط به خطشا

ایندفعه بخوریش😁

کتاب حکایت دولت وفرزانگی 

کتابی که سالها بادرسهاش زندگی کردم اما امروز برای اولین بار خوندمش جالبه نه؟مگه میشه قبل از نهوندن کتاب با درساش زندگی کرد🤔

بله میشه برای من شد چطوریش بماند الان وقت ندارن بگم 

همش ۴۰ صفحه هست

میخونی بفرستمش برات که نگی وقت نکردم بخرم یا دانلود کنم؟

تقدیم با عشق 

کتابت

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۴۲
گلناز ترکی

امروز زنگ زدم به عمه جونم تا احوالشونا بپرسما وعید راتبریک بگم 

مدتهاست که عمه من باخانوادشون ساکن کانادا هستن بیش از ۲۰ سال 

کمی از حالو هوای کرونا ازشون پرسیدم ببینم اونجا چه خبره

گفتن اینجا حدود ۵۰۰ نفر مبتلا شدن واکثر کارها هم تعطیل شده 

میگفتن ایرانیها اومدن اینجا کرونا را آوردن

گفتن یه روز که رفته بودم هایپر خرید کنم خانمی را دیدم که با گوشی موبایلش حرف میزده ومیگفته:

من مشکوک به کرونا هستم اما اومدم کنسرتم را برم وبعد برم یه تست بدم

مردمی هم که اونجا بودن نامردی نکردن وزنگ زدن به پلیس که بیان ببرنش 🤔

بعدخودعمه میگفتن واقعا چقدر آدما بیفرهنگن کنسرت مهم تره یا سلامتی یه ملت ؟بعضیا چقدر خودخواهن..

یه چیز دیگه که میگفتن خیلی برام عجیب بود میگفتن اینجا تو فروشگاهها دستمال توالت وشیر پیدا نمیشه ودخترشون که ساکن آمریکاست ازشون خواسته که براش شیر ودستمال توالت ببرن وحالا هم که همه پروازها کنسل شده .....

یه لحظه باخودم گفتم ای بابا انگار ایران خودمون خیلی اوضاع بهتره 

درسته همه جا تعطیله

درسته توخونه قرنطینه ایم 

درسته آمار مبتلایانکرونا بالاست اما

واقعا مایحتاج مردم درکشور فراهمه وکسی به مشکل برای تهیه کالایی برنخورده

عمم میگفت ما خونمون را به ۴ قسمت تقسیم کردیم شمال .جنوب .شرق .غرب😁

امروز میخوایم بریم شمال 😁

خلاصه ایناراگفتم برای اینکه بگم آواز دهل شنیدن از دورخوش است

توهمین ایران هم میشه خوش وخوشبخت بود 

البته بستگی داره که تعریفت ازخوشبختی چی باشه

وقتی یه ویروس کوچولو کل دنیا راتودستش گرفته وازاین کشوربه اون کشور سفر میکنه 

فرقی نمیکنه اینجا باشی یا اونجا 

هرجا باشی این ویروس میتونه خوشیهاتا ازت بگیره

حالتا بگیره آیندتم بگیره اگه خوشبخت نباشی

خوشی راهرکس هرچیزی هرجایی وهرزمانی میتونه ازت بگیره چون وابسته هست به یه عامل بیرونی....

اماخوشبختی را هیچ کس ،هیچ چیز،هیچ مکان وهیچ زمانی نمیتونه ازت بگیره چون یه حس درونیه که فقط بستگی به خودت ودرونت داره وهیچ وقت تغییر نمیکنه حالا ببین چی تودرونت باشه هیچ وقت تغییر نمیکنه؟

چه تواوج خوشی باشه چه ته مشکلات بازم حالت خوبه  اگر خوشبخت باشی

اون خوشبختی که با یه ویروس کرونا ازبین بره خوشبختی نیست 

اون خوشبختی که وقتی توایرانی حسش نمیکنی خوشبختی نیست 

خوشبختی راتودرون خودت جستجو کن  این چیزها همشون فانین یه روز هستن یه روز نیستن 

خیلیاخوشن ولی خوشبخت نیستن خیلیها هم خوشبختن اما تو ظاهر زندگیشون خبری از خوشی نیست خیلیها هم هم خوشن هم خوشبخت 

تواز کدوم دسته آدمایی؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۲۲
گلناز ترکی

الان ساعت از یک شب هم گذشته 

همین الان یک کتاب ۸۰ صفحه ای را تمام کردم 

کتاب پی دی اف بود که اسمش خیلی برام جذاب بود

همین دوساعت پیش بهم پیشنهاد شد 

باخودم عهد کردم که تا نخوندمش نخوابم

گرچه ازنظرجسمی توانم خیلی کمه

یک هفته ای میشه که دارم با مریضی دست وپنجه نرم میکنم 

اما دوروزه که تصمیم گرفتم شکستش بدم این کرونا را

برای همین پیوسته وبی وقفه دارم فعالیت میکنم وبه کم طاقتی بدنم نه میگم

ازصبح بازی وورزش با بچه ها

ظهر مطالعه کتابهای قطور دانشگاه 

عصر کلی تلاش برای تولید محتوا وتکالیفش

وشبها هم خواندن کتابهایی که روزیم میشه

خلاصه به کروناگفتم وقتتا ندارم 

البته اون خیلی جدی نگرفته 

آخه هنوز منو نشناخته نمیدونه من توکارم خیلی جدیم🤔

داشتم میگفتم  کتاب خوندم با این اسم

(انتظار به طعم فوتبال)

خوشت اومد ؟اسم قشنگیه 

همونطور که استادمون میگفت یه جوری احساسی آدما به طرف خودش میکشونه ومیگه منو بخون

دوست داری بخونیش؟

خوندش کمتر از یکساعت وقت میخواد 

بیشترش عکسه اونم عکسای فوتبالیستها

اگه اهل فوتبالی بهت پیشنهادش میدم

اگرهم اهل انتظاری بازم بهت پیشنهادش میدم

اگرم دنبال طعم های فست فودی هستی بازم بهت پیشنهاد میکنم که بچشی این انتظار به طعم فوتبال را

دریکتابافت

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۱۷
گلناز ترکی

زنگ درخانه زده شد
عین این آدمهایی که تاحالا صدای زنگ را نشنیده بودن چهارتایی به سمت آیفون رفتیم😁
آخه ۳ روزه هیچ کس زنگ خونمون را نمیزنه 😥
من وهمسر قرنطینه وبچه ها هم چون ناقل هستن محکوم به ماندن درخانه
چه چهره دوست داشتنی پشت آیفون بود
مهمان ناخوانده ای با ماسک به دهان ....
بچه ها باشتاب به سمت دررفتند درراباز کردند وعقب ایستادند که نکات بهداشتی را رعایت کنند
دایی جون بود البته تنها
برای بچه ها اسباب بازی خریده بود
برای ماهم قرص ودارو ویه سوپ خانگی
نمی دانستم باید دعوتش کنم به داخل بیاید یا انتظار بی جاییست؟
اما دیدم کفشهایش را درآورد وداخل خانه شد ودستهایش را ضدعفونی کرد ونشست تا حالمان را بپرسد
برادرم متخصص داخلی است وهمسرش هم همین طور
روزهای سختی رادربیمارستان برای بیماران کرونایی می گذرانند.....
اسمش مهدی است
واقعا درست می گویند که اسم هر کس روی شخصیتش اثر میگذارد
یاد مهدی موعود افتادم
یاد صفت طبیب دوار بودنش
پزشکی که به عیادت بیمارانش میرود
ومرهم ودارو به همراه دارد
چه سوپ خوشرنگ وآبی برایمان درست کرده بود زنداداش
کسی که این روزها درخط مقدم جبهه بیمارستان به درمان بیماران کرونایی مشغول است وبیشترازهرکسی احتیاج به یاری وکمک دارد .....
اما اینقدر انسان هست که کارش ومشغله اش را بهانه نکند که مثلا وقت ندارد برای ابراز محبت
آخر توچرااینقدرخوبی؟!
با خودم گفتم :خدا میداند که چه کسی را درخط اول جبهه قرار دهد
چه کسی راانتخاب کند برای درمان بیمارانش
کسی که برای محبت کردن به دیگران دنبال بهانه نمی گردد
کسی که درک میکند که اگرمادرخانه مریض شد ومریضداربود احتیاج به پرستار دارد ونیازدارد که کسی غذایی برایش آماده کند
چرا من این همه روز که تودربیمارستان بودی به فکرنبودم تا کاری برایت بکنم
چرانفهمیدم چه نیازهایی داری تالااقل یکی از آنها را برایت برآورده کنم
من فقط یک مدعیم
منی که تاب تحمل یک ماسک بردهان و یک دستکش بردست را ندارم چطور میخواهم خط مقدم جبهه باشم؟
واو که هیچ ادعایی ندارد ساعتها آن لباس مخصوص را که هیچ هوایی به داخلش نفوذ نمیکند میپوشد
بی خبر از همسر وفرزند
بدون گوشی موبایل
بالبخند برلب وباعشق
متعهد است که انجام وظیفه کند
وتازه فراتر از آن دراوقات دیگر هرآنچه ازدستش بر می آید برای خواهر شوهرش انجام دهد وبرایش سوپ درست کند
چقدر فاصله دارم تا اووتابزرگ شدن به اندازه او
خدایاریت کند انتخاب شده مهدی😚
1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۰۶
گلناز ترکی

🍃 بهار قلب من 

تمام شد.
تمامِ تمام.
یک سال دیگر هم تمام شد.
چه قدر زود!
چشمم را روی هم گذاشته بودم
که سال نو آغاز شد
و چشم که باز کردم و دیدم تمام شد.
به همین زودی.

آقا!
در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟
من دوست خوبی برای تو بودم؟
به دوستی‌ام چه نمره‌ای می‌دهی؟
چند بار دلت را شکستم؟
حساب، دستت هست؟
چند بار لبخند به لبت نشاندم؟
جایی نوشته‌ای؟
خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویران‌تر؟

دلم نمی‌آید این سؤال را بپرسم
ولی آزارم می‌دهد.
نپرسم، آرام نمی‌گیرم
بپرسم، شاید بی‌قرارتر ‌شوم.
می‌پرسم به این امید که پاسخت
آرام کند دلم را:
آقا!
چند بار به خاطر من گریه کردی؟
چند قطره اشک برای من از چشمت جاری شد روی گونه‌ات؟
اشک شوق بود یا اشک غصّه؟

راستی چند بار دعا کردی برایم؟
به گمانم تو به نیابت از جامانده‌ها به زیارت هم می‌روی.
نه؟
جامانده خوب باشد یا بد
برای تو فرقی می‌کند؟
چند بار به نیابت از من به زیارت رفتی؟
می‌شود بگویی الآن چند کربلا در نامۀ عملم نوشته‌اند
کربلاهایی که تو رفتی و به نام من زدند؟

من که در سالی که گذشت خوب نشدم
ولی خودت می‌دانی که دوست دارم خوب باشم.
حنای عهدهای من پیش تو
رنگی دارد یا نه، نمی‌دانم.
در آغاز سالی که گذشت 
قول دادم خوب شوم؛ امّا نشدم.
می‌شود التماس کنم
سالی را که گذشت فراموش کنی؟
می‌خواهم باز هم قول بدهم به تو:
آقا! باور کن خوب می‌شوم.
کمی صبر کن.

به آمدنت دلخوش کردم‌ 

تنها دلخوشی منی 

برگرد که حال دنیا خوب نیست

حال خودت چطوراست غریب وتنهای من 

خودت بگو چگونه برای ظهورت دعا کنم 

ازباب الحوایج حاجات تو را طلب کردم 

ومیدانم که تو منتظرترین پدری برای دیدار فرزندانت

مشتاق دیدارتم پدر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۹ ، ۰۶:۲۰
گلناز ترکی